۱۳۹۴/۰۱/۰۶

فيلم شمسي پهلوان (1345)



با تشکر از آقا مراد












ليست كامل عوامل فيلم شمسي پهلوان (1345)
گروه كارگرداني
۱- سيامك ياسمي....كارگردان
گروه فيلمنامه
۱- سيامك ياسمي....نويسنده
۲- ابراهيم زماني....نويسنده
۳- آشتياني....نويسنده
گروه بازيگران
۱- فروزان....شمسي
۲- كتايون....ساقي
۳- داريوش طلايي....جمشيد
۴- كامي كسروي....فرامرز
۵- ميترا....سوسن
۶- عبداله محمدي....نوكر عموي جمشيد
۷- رفيع حالتي....
۸- ايران قادري....
۹- آسمانه....
۱۰- همايون....
۱۱- آراماييس وارطان يوسفيانس....مالك مسافرخانه
گروه تهيه و توليد
۱- سيامك ياسمي....تهيه كننده
۲- حسن درگزني....مدير تهيه
۳- سياوش ياسمي....مدير تهيه
گروه فيلمبرداري
۱- احمد شيرازي....مدير فيلمبرداري
۲- اسماعيل دين محمدي....دستيار فيلمبردار
۳- علي صادقي....دستيار فيلمبردار
۴- ايرج صادق پور....عكس
گروه تدوين
۱- احمد شيرازي....تدوين
گروه صحنه و لباس
۱- ولي اله خاكدان....دكور
گروه موسيقي
۱- روبيك منصوري....آهنگساز
۲- غلامرضا ملكي....نوازنده
۳- روبيك منصوري....انتخاب موزيك
۴- بيژن ترقي....شعر
۵- دلكش....خواننده
۶- پوران....خواننده
گروه صدا
۱- فرامرز رسولي....صدابردار
گروه لابراتوار
۱- غلامحسن مرادي....لابراتوار
۲- غلامحسن مرادي....چاپ
۳- هاردي....تيتراژ
خلاصه داستان :
دو خواهر به نام هاي شمسي و ساقي از شيراز به تهران سفر مي كنند و در مسافرخانه اي ساكن مي شوند. مالك مسافرخانه، كه صاحب كافه اي هم هست، قصد دارد دخترش سوسن را به ازدواج پسر برادرش جمشيد درآورد، اما سوسن به جوان راننده اي به نام احمد علاقه دارد. شمسي به عنوان زني ميليونر به جمشيد و دوستش فرامرز معرفي مي شود. اما جمشيد به شمسي و دوستش فرامرز به ساقي ابراز علاقه مي كنند. شمسي از ادامه ي ملاقات با جمشيد طفره مي رود، و خود را در هيئت جاهلي درمي آورد و با نام شمس الله به عنوان راننده ي جمشيد استخدام مي شود. او وانمود مي كند كه مدتي راننده ي شمسي بوده است و وعده مي دهد كه امكان ملاقات جمشيد و شمسي را فراهم كند. قرار ملاقات شمسي و جمشيد گذاشته مي شود و جمشيد به شمسي بيش از پيش ابراز علاقه مي كند. نوكر عموي جمشيد كه متوجه شده شمس الله همان شمسي است در يك ميهماني هويت او را برملا مي كند. جمشيد كماكان بر ازدواج شمسي پافشاري مي كند. اما عموي جشميد تهديد مي كند كه كه در صورت ازدواج جمشيد با شمسي برادرزاده ي خود را از ارث محروم خواهد كرد، و رضايت دختر را جلب مي كند كه جمشيد را ترك كند. از طرف ديگر عموي جمشيد وانمود مي كند كه شمسي عشق خود به جمشيد را به جعبه اي جواهر فروخته است. شمسي و ساقي به شيراز باز مي گردند و مي بينند كه پدرشان با پولي كه فرامرز براي او فرستاده خانه ي مجللي خريده است. پس از روشن شدن قضايا جمشيد و فرامرز به زادگاه دو خواهر مي روند تا آنها را از پدرشان خواستگاري كنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر