خلاصه داستان : |
گوران خان تصميم دارد پونه، دختر حاتم، را براي عباس خواستگاري كند. پونه با همكاري دختر عمويش شراره از پدر ده روز فرصت مي خواهد تا جوان مورد علاقه اش را به او معرفي كند. روزي اتومبيل پونه و شراره در جاده از كار مي افتد و آن دو از جلال آهنگر و شاگردش احمد تقاضاي كمك مي كنند. پونه و شراره با پوشش مردانه به كافه ي پاتوغ جلال مي روند تا او را بهتر بشناسند. پونه علاقه اش را به جلال فاش مي كند و جلال با نام فرخ نوذر، با لباس كارگري، به ملاقات حاتم مي رود تا پونه را از او خواستگاري كند. حاتم او را از خود مي راند و جلال به قهر پونه را ترك مي كند. پونه از خانه مي گريزد و به خانه ي مادر جلال مي رود. حاتم با عجز و لابه و پرداخت يك چك سه ميليون توماني از جلال مي خواهد از دخترش دوري كند، و جلال چك را جلو حاتم پاره مي كند. حاتم تحت تأثير رفتار جلال واقعيت را به دخترش باز مي گويد و او را به دنبال جلال مي فرستد. |
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر