مادر بي پناه و مأيوس، كودكش را سر راه مي گذارد. كودك را مرد تنگدست و خوش قلبي مي يابد. مادر نادم براي برداشتن كودكش باز مي گردد اما او را نمي يابد. از آن پس او تمام هم خود را مصروف نگهداري كودكان مي كند. سال ها بعد مادر كودك خود را مي يابد و پسرك، شرط پذيرفتن او را، ازدواج با پدرش مي گذارد.
علي در يك اداره ي اطلاعاتي در بخش دولتي كار مي كند. همكار او ميكروفيلم طرح بهره برداري از چاه هاي جديد نفت را در اختيار آدم هاي هاشم خان قرار مي دهد تا به دست نيروهاي بيگانه برسانند. آدم هاي هاشم خان پس از تحويل گرفتن ميكروفيلم همكار علي را مي كشند. علي رد پاي ربايندگان ميكروفيلم را پيدا مي كند، و ميكروفيلم را از آنها پس مي گيرد. افراد هاشم همسر علي، مينا، را به گروگان مي گيرند تا علي را تحت فشار قرار دهند. علي براي آزاد كردن همسرش تلاش مي كند، اما افراد هاشم خان او را دستگير مي كنند و براي به دست آوردن ميكروفيلم شكنجه مي دهند. مردمي كه از زورگويي هاي هاشم خان به خشم آمده اند عليه او مي شورند و علي را نجات مي دهند، و هاشم خان به دست علي كشته مي شود.
محسن مرد ثروتمندي است كه در معامله اي ورشكست شده و از پيرزني به نام نوبر مقداري پول نزول كرده و تا به اوضاع تجارت خانه ي خود سر و ساماني بدهد. نريمان فرزند نه ساله ي او دوربيني از اولياي مدرسه جايزه مي گيرد و از آن پس با دوربين اهدائي از آدم هاي دور و اطراف خود عكس مي گيرد. روزي نريمان شاهد است كه سارقي با نام مستعار مهندس تيمور به خانه ي پيرزن نزول خوار مي رود و پس از درگيري او را خفه و مقداري از اشياي قيمتي پيرزن را سرقت مي كند. نريمان، به طور اتفاقي، چند عكس از سارق در موقع ارتكاب قتل گرفته است. در محل شايع مي شود كه محسن پيرزن را از پا درآورده است. محسن از يك طرف تحت تعقيب رئيس پليس و از طرف ديگر زير فشار جبار نزول خوار قرار مي گيرد كه با دخترش زندگي مي كند. مهندس تيمور به خواستگاري دختر مي رود، و در روز مراسم ازدواج نريمان، كه همه جا در تعقيب تيمور است، به پدرش اطلاع مي دهد، و تيمور را به دام پليس مي اندازد، و با عكس هايي كه از تيمور در حال ارتكاب قتل وجود دارد از محسن رفع اتهام مي شود.
فرزين مكانيك جواني است كه در كارخانه ي آقاي دولتمند كار مي كند. او با خاطره، دختر دولتمند، آشنا مي شود و به تدريج به هم دل مي بندند. وردست شوخ طبع فرزين نيز به دوست خاطره علاقه مند مي شود. دولتمند با اين وصلت مخالف است و تصميم دارد دخترش را به عقد مهندس جيمي درآورد، كه نامزدي فرنگي به نام ماريا دارد. با حضور ماريا در محفل آن ها همه چيز به هم مي ريزد و دولتمند كه شيفته ي جوانمردي فرزين شده به ازدواج دخترش با فرزين رضايت مي دهد.