خلاصه داستان : |
مرد متمول به منظور اصلاح پسر لاقيد و تنبلش ناگهان شايع مي كند كه در
گذشته همه ي ثروتش را به سازمان هاي خيريه بخشيده است پسر ناچار به كاري
مشغول مي شود. او به زودي با دختر مرد ثروتمندي آشنا شده و پس از چندي هر
دو به هم علاقمند مي شوند، اما پدر دختر با ازدواجشان مخالفت مي كند. پسر
به فعاليتش ادامه مي دهد و در همين حال كه پدر مطمئن شده پسرش روحيه ي كار و
زندگي پيدا كرده ظاهر مي شود و تسهيلات لازم را براي ازدواج دو دلداده
مهيا مي كند.
|
|
حلووو
پاسخحذف