سهراب از آبادان به تهران مي رود و در كارخانه عمويش مصطفي سالاري مشغول كار مي شود. او با زني به نام ترانه آشنا مي شود. ترانه كه آبستن است با نقشه اصغرژيلا سرپرستاش تصميم دارد سهراب را به عنوان پدر بچه معرفي كند تا او ناچار شود مخارج سقط جنين را بپردازد. سهراب به دخترعمويش علاقه مند مي شود اما مزاحمت هاي ترانه مانع از زندگي مشترك سهراب و ليلا است. ترانه و سهراب در قايق مشاجره مي كنند و با واژگوني قايق ترانه در آب غرق و سهراب به عنوان قاتل او دستگير مي شود. در بازجويي از سهراب روشن مي شود كه او باعث قتل ترانه نشده است. پس از آزاد شدن سهراب، دخترعمو و پسرعمويش سهراب را از خود مي رانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر