خلاصه داستان : |
جواد و منصور به استخدام نيروي دريايي درمي آيند و به دخترهاي ناواستوار علاقه مند مي شوند. ناواستوار با آموزش هاي فشرده از آن دو ناوي هاي كار آزموده مي سازد. ناخدامجيد، مسئول يك گروه تجسس، درصدد متلاشي كردن يك گروه قاچاق چي است، و رهبر قاچاقچي ها دختري به نام مستانه را وامي دارد تا از ناخدا اطلاعاتي به دست آورد. مستانه به ناخدا علاقه مند مي شود و راز گروه را براي او فاش مي كند. رهبر گروه كه متوجه همكاري مستانه با ناخدا شده او را با شليك گلوله مجروح مي كند و دختران ناواستوار را به گروگان مي گيرد. ناخدا با افراد تحت فرمانش با قاچاقچي ها درگير مي شود، و پس از متلاشي شدن افراد گروه با مستانه قرار ازدواج مي گذارد. ناواستوار نيز با تقاضاي جواد و منصور براي ازدواج با دخترهايش موافقت مي كند. |
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر