خلاصه داستان : |
تاجري ورشكسته (مهدي رئيس فيروز) و همسرش (اشرف كاشاني) دختر خردسالشان فرشته (شاميلا بشارتيان) را سر راه مي گذارند و به قصد خودكشي روي ريل هاي قطار مي ايستند؛ اما زن در آخرين لحظه منصرف مي شود و سراغ دخترشان مي روند. رفتگري (حسن رضياني) فرشته را به خانه برده و تصميم مي گيرد با همسرش نرگس (مهري قاجار) او را بزرگ كند. فرشته در فقر و تنگدستي بزرگ مي شود و با كيف زني روزگار مي گذراند. او روزي كيف مادرش را مي ربايد و به دام مي افتد، و از آن پس به او قول مي دهد كه دزدي را كنار بگذارد. فرشته (روفيا) براي كار به همه جا سر مي زند، اما همه ي صاحب كارها ازاو قصد سوء استفاده دارند. او با كارگرداني كه تصميم دارد داستان «فرشته وحشي» را كه شبيه زندگي خود او است فيلمبرداري كند ا زلحاظ مالي به تفاهم نمي رسند. در اين اثنا نامزدش علي (عبدالله خرمي) از او مي خواهد كه به عنوان آخرين سرقت زندگي شان به خانه ي مرد ثروتمندي دست برد بزنند. فرشته هنگام دزدي به دام مي افتد. صاحب خانه پدر اصلي فرشته است كه از نو ثروتمند شده و دخترش را از روي گردن بندي ك از كودكي به گردن او انداخته مي شناسد. پدر كه بابت از دست دادن فرشته اندوهگين بوده از ديدن دوباره ي او خشنود مي شود، و مراسم عقد او و علي را برگزار مي كند. |
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر