خلاصه داستان : |
حميد (غلامعلي روانبخش) تصميم دارد به دليل فقر و نداري خود را در رود كارون غرق كند. او منصرف مي شود و جوان فقيري به نام منصور (علي تابش) او را به زندگي اميدوار مي كند. آن دو پيمان مي بندند كه در هر وضع و موقعيتي به يكديگر مساعدت كنند و دست هم را بگيرند. هر دو به تهران مي روند، و حميد آرزو مي كند كه صاحب آكاردئوني بشود. شب هنگام، كه حميد در خواب است، منصور براي ربودن آكاردئوني به مغازه اي مي رود و دستگير و به شش ماه حبس محكوم مي شود. حميد كه گمان مي كند منصور او را ترك كرده سر راه زن هوس بازي به نام نسرين (ژاله علو) قرار مي گيرد. نسرين به حميد پناه مي دهد و چندي بعد با او ازدواج مي كند. منصور از زندان آزاد مي شود و حميد را مي يابد. اما حميد پيماني را كه در ايام فقر و نداري با او بسته فراموش مي كند و به خواست نسرين او را طرد مي كند. منصور با خواننده ي ولگردي به نام گلي / معصومه (مهين ديهيم) آشنا مي شود و با او ازدواج مي كند. در روزهايي كه نسرين به حميد خيانت مي كند و با دوستش بيژن (بيك خان) به عياشي مي پردازد، گلي و منصور با رخت شويي و آب حوض كشي امرار معاش مي كنند، تا اين كه با يافتن كيف پولي كه به صاحبش باز مي گرداند و دريافت مژدگاني مغازه ي كوچكي داير مي كنند، و به تدريج به كارشان رونق مي دهند. بيژن باعث مي شود كه يك پاي حميد در اسكي بشكند و در بيمارستان آن را قطع كنند. نسرين شوهرش را از خانه بيرون مي كند، و مدتي بعد خود نيز به افلاس مي افتد. حميد سر راه منصور قرار مي گيرد و به او پناه مي دهد. مدتي بعد منصور با نسرين رو به رو مي شود و او را سراغ شوهرش مي فرستد. |
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر