جواني پس از تحصيل از شهر به زادگاهش در روستائي در قزوين بازمي گردد تا پدر پيرش را ملاقات و به او در كارهايش كمك كند. جوان به تدريج به يك دختر پاك روستائي علاقمند مي شود و با او قرار ازدواج مي گذارد. پسر به پدرش كه درصدد بي سيرت كردن نامزدش است اعتراض مي كند و پس از درگيري با او با دختر ازدواج مي كند و خانه ي پدري را ترك مي كند. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر