خلاصه داستان : |
پس از وقوع زلزله در يك روستا حشمت خانم سرپرستي كودكي به نام سعيد را، كه خانواده اش زير آوار جان باخته اند، به عهده مي گيرد. سعيد به عنوان دانش آموزي با استعداد و موفق حسادت برادر ناتني اش پرويز و خواهرخوانده اش پروين را برمي انگيزد. حشمت خانم در برابر رفتار زننده ي پرويز و پروين از سعيد دفاع مي كند و بخشي از اموالش را به او مي بخشد. سعيد پس از آشنائي با لاله با او ازدواج مي كند، و روزي كه قرار است آن دو به ماه عسل بروند حشمت خانم به قتل مي رسد. پليس ابتدا به پرويز و سپس به سعيد بدگمان مي شود، اما تحقيقات بعدي نشان مي دهد كه حشمت خانم به دست نوكر رضا كشته شده است. |
|
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر